**آیات قسمهای آفرینش وعلت آن**
سوگند به ستارگان - شب – صبح – برای بیان حقانیت قرآن ( ستارگان در ذات خود راهنما هستند در دل شب که تا رسیدن صبح انسان را از سرگردانی نجات می دهند کاری که قرآن نیز انجام می دهد ). تکویر
سوگند به شفق – شب – صبح برای اثبات قیامت ( تبدیل شب به روز و روز به شب تحول حالی به حال دیگر شدن است چیزی که عینا در قیامت اتفاق می افتد ) انشقاق
سوگند به آسمان دارای برج و روز موعود (قیامت ) برای اثبات حقانیت مومنین ( سیری زیبا از آسمان دنیا به بهشت قیامت ،از گذشتن مومنین از زمین ور سیدن به بهشت قیامت وسیری از دنیای بدکاران و رسیدن به جهنمی دائم و سوگند به برجهای آسمان که عظیم هستند ونادیدنی مثل قیامت ) بروج
درآمدي بر بحث سوگند در قرآن
سلسله مباحث علوم قرآن عهدهدار شناسايي اين كتاب الهي است و به مطالعه و بررسي ابعاد مختلف آن ميپردازد. از جمله اين مباحث، بحث از قَسمها و سوگندهاي قرآن كريم است كه داراي شاخهها و مسائل چندي است و شناسايي جنبههاي گونهگون آن پژوهشي همهجانبه را ميطلبد.
با رهيافت به عرصه اين مبحث و دريافت معالم آن، كليد فهم بسياري از آيات قرآن در اختيار ما قرار ميگيرد و بينشي جامعنگر در كاربرد اين اسلوب در قرآن برايمان فراهم ميآيد كه در پرتو آن، فزون بر فهم تفسير بخشي از آيات اين كتاب كريم، توان پاسخگويي به پرسشهايي كه درباره اقسام قرآن قابل طرح است، ايجاد خواهد شد.
نگارنده بر آن است كه به ياري خدا در گفتارهايي چند، نتيجه جستوجو و درنگ خويش را عرضه دارد، گفتارهايي كه از سويي جدا و از سوي ديگر قطعههايي از يك مجموعه است. اينك در نخستين بخش از آن، مقدمهاي براي ورود به بحث سوگند در قرآن ارائه ميگردد:
پيشينهاي از سوگند پيشينه سوگند به پيش از پا نهادن انسان به پهنه اين جهان خاكي بازميگردد، آنجا كه شيطان او را فريفته سوگند دروغ خود ساخت تا به او بباوراند كه خيرخواه اوست:
«فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ما ووري عنهما من سوآتهما و قال ما نهاكما ربّكما عن هذه الشّجرة إلاّ أن تكونا ملكين او تكونا من الخالدين. و قاسمهما إنّي لكما لمن النّاصحين»۱(اعراف ۲٠/۲۱)
اين سوگند تا پس از حيات دنيوي نيز ادامه دارد و جالب آن كه انسان اغوا شده شيطان خود در قيامت نيز با سوگند دروغ قصد فريب دادگاه الهي را دارد و انسان مشرك، راه نجات خود را در سوگند جستوجو ميكند:
«و يوم نحشرهم جميعا ثمّ نقول للّذين أشركوا أين شركاءكم الذين كنتم تزعمون. ثمّ لمتكن فتنتهم إلاّ ان قالوا و اللّه ربِّنا ما كنّا مشركين»۲(انعام/۲۲/۲۳)
تصويري كه اين دو آيه از وجود سوگند در مبدأ و منتهاي حيات انسان و آن جامعه كوچكي كه اعضاي آن آدم، حوا و شيطان بودند، به نمايش ميگذارد، نشاندهنده آن است كه سوگند راهي مهم براي ايجاد اطمينان و جلب اعتماد ديگران در روابط انساني است و با واسطه قراردادن موجودي مقدس و مورد احترام ميتوان راستي و درستي گفته خويش را تأكيد كرد و بر پايداري به وعدهاي كه داده ميشود اطمينان بخشيد.
قرآن كريم سوگندهاي ديگري از گذشتههاي دور و نزديك زندگي انسانها را نيز براي ما حكايت ميكند كه گستره كاربردي آن را نشان ميدهد: آنگونه كه قرآن كريم حكايت ميكند حضرت ابراهيم عليهالسلام پدر اديان توحيدي چنين سوگند ياد ميكند:
«و تأللّه لأكيدنّ أصنامكم بعد أن تولّوا مدبرين»۳(انبياء/ ٥۷)
پيش از ابراهيم نيز گروهي از قوم صالح، زماني كه ميخواهند با يكديگر همسوگند شوند كه پيامبر خدا را همراه با خانوادهاش شبانه از ميان بردارند، باز به «اللّه» قسم ميخورند:
«قالوا تقاسموا باللّه لنبيّتنّه و أهله ثمّ نقولنّ لوليّه ما شهدنا مهلك أهله و إنّا لصادقون»٤(نمل/ ٤٩)
قرآن حتي از مشركان نيز حكايت ميكند كه به «اللّه» سوگند ياد كردند كه اگر نشانهاي بر درستي دعوت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم برايشان بيايد، ايمان آورند:
«و أقسموا باللّه جهد أيمانهم لئن جاءتهم آية ليؤمننّ بها»٥(انعام/ ١۰٩)
از آيات كريمه ياد شده دو نكته به دست ميآيد:
١-ـ سوگند شيوهاي است كه از گذشتههاي دور در ميان انسانها جريان دارد و امتهاي گوناگون آن را به كار ميبردهاند.
از جمله اقوامي كه قسم در ميان آنان شايع بوده قوم عرب است كه قرآن كريم به زبان آنان فرود آمد. سوگند در ميان اعراب اسلوبهاي گوناگوني داشته است و واژگان چندي براي آن نهادهاند. گفتاري كه ياد ميشود حكايتگر اين شيوههاست و نگارنده آن پس از آن كه فراگير بودن اسلوب سوگند در ميان تمامي انسانها را يادآور ميشود، نمودهاي گوناگون قسم در زبان عربي را برميشمرد:
«اسلوب قسم در قرآن و ديگر كتب آسماني منحصر نيست، بلكه اين شيوه در ميان تمامي افراد بشر؛ مسلمان و غير مسلمان، در جاهليت و در اسلام، نزد عرب و غير عرب، گستره دارد.
طبيعت و سرشت انسان در هر زمان و هر مكان اقتضا ميكند كه خبري كه ميشنود يا وعدهاي كه به وقوع ميپيوندد مورد تأكيد قرار گيرد. آدمي ميل دارد از كلام گويندهاي كه براي او سخن ميگويد اطمينان يابد و خود نيز به شنونده خويش اطمينان بخشد و اين مسأله در ميان بشر شايع است؛ خواه فرد باشد يا گروه، بويژه در امور مهم؛ مانند پيمان ميان گروهها با يكديگر يا ميان حاكم و مردم يا ميان افراد مردم، تا نسبت به يكديگر اطمينان پيدا كرده، موافق از مخالف و دوست از دشمن را بازشناسند.
اين نياز به تأكيد و اطمينان، مردم را به ايجاد قسم فراخواند، به صورتي كه از آن با نهادن دست راست در دست راست يكديگر تعبير كردند و اين كار آنگونه كه به نظر ميرسد ريشه كلمه «يمين» است.
گاه اين امر را با برگرفتن عطر و تقسيم آن ميان يكديگر و ماليدن بر دستشان بيان ميكردند؛ چنانچه در جاهليت مرسوم بود.
گاه با گره زدن ريسمان خود به ريسمان ديگري از همپيمانان او ميشدند، تا اين كه «حبل» و ريسمان نام براي پيمان ذمّه و همجواري قرار گرفت؛ همانگونه كه در قرآن كريم آمده است:
«إلاّ بحبل من اللّه و حبل من الناس» (آل عمران/۱۱۲)
گاه برخي لذايذ را مانند: شرب خمر، استعمال بوي خوش و كوتاه كردن مو، بر خود حرام ميكردند تا زماني كه به مقصود خود برسند. اين نذر نيز گونهاي قسم است.
گاه بدون آن كه شرط كنند چيزي را ترك ميكردند و اين كار را «أليّة» ناميدند؛ همچنان كه قرآن ميگويد:
«للّذين يؤلون من نساءهم تربّص أربعة أشهر» (بقره/ ۲۲۶)
سپس كاربرد اين ماده گسترش يافت و «آليتُ» به معناي أقسمت شد. گاه «لام تأكيد» را دليل بر قسم قرار ميدادند و وقتي كسي ميگفت: «لأفعلَنّ» مقصودش اين بود كه «واللّه لأفعلنّ» و از اينگونه است آيه: «لأملأن جهنّم» (اعراف/ ۱٨)
گاه كلمه «أقسمت» را به كار ميبردند و قصدشان از آن تأكيد بود. ريشه اين ماده از «قَسَم الشيء و قسَّمه» به معناي قطع كردن است، و قطع در نفي شك و شبهه و گفتار قاطعي كه ميان حق و ناحق را جدا ميكند به كار ميرود. گاه كلمه «حَلِف» را به كار ميبردند كه معنايش برندگي و تيزي و شبيه كلمه قسم بود. گفته ميشود: «سنان حليف»؛ يعني شمشير برنده و «لسان حليف»؛ يعني زبان تيز.
يا گاه براي قسم خوردن و تأكيد كردن از لفظ «اشهد» تعبير ميآوردند، و اين كلمه در قرآن كريم در گونهاي قسم آمده است:
«اذا جاءك المُنافقون قالوا نشهد إنّك لرسول اللّه و اللّه يعلم إنّك لرسوله و اللّه يشهد إنّ المنافقين لكاذبون» (منافقون/ ۱) خداوند شهادت آنان را سوگند ناميد.۶
بنابراين براي قسم يك لفظ و يك شيوه وجود ندارد، بلكه اسلوبهاي گوناگون و راههاي متفاوت و واژگان چندي وجود دارد.»۷
در زبان پارسي نيز سوگند از لفظ مركب «سَوكنتَ وَنْتَ» اوستايي به معناي داراي گوگرد يا گوگردمند است كه تطور يافته و قسمت دوم آن: ونتَ از آخر آن افتاده و در قسمت نخست كاف به گاف و تا به دال بدل شده است.
اين امر حكايتگر آن است كه در دوران قديم هنگام قضاوت و داوري آب آميخته به گوگرد به كار ميرفته است، بدينترتيب كه اينگونه آب را به متهم مينوشانيدند و از دفع شدن يا در شكم ماندن آن بيتقصيري يا مقصر بودن او معلوم ميشده است. استعمال فعل «خوردن» با سوگند يادگار همين مفهوم است. بعدها سوگند مفهوم اصلي خود را از دست داد و به معناي قسم عربي به كار رفت.٨ بدينترتيب كلمه سوگند نمودار يكي از ورهاي معمول در ايران باستان است كه در محاكمات مشكوك كاربرد داشته است. در گذشته عمل سوگند دادن و سوگند خوردن را كه در حضور موبدان انجام ميگرفته است، وَرْ ميگفتهاند. در نوشتههاي پهلوي چند نوبت سوگند مترادف وَرْ به كار رفته است وَرْ در ايران و اُردال در اروپا انواع و اقسامي داشته است؛ مانند آن كه متهم دست خود را مدتي در آتش نگه ميداشت و يا با لباس اندوده به قير يا موم از ميان آتش ميگذشت، در صورتي بيگناه محسوب ميشد كه بدو آسيب نرسد. به اين نوع وَرْگرم ميگفتند، وَرْسرد نيز وجود داشته است؛ مثل آن كه دست چپ مدّعي عليه را به پاي راستش ميبستند و سپس او را در آب ميافكندند، در صورتي كه بر روي آب ميماند مقصّر و محكوم شناخته ميشد؛ زيرا اعتقاد داشتند آب پاك متّهم را نميپذيرد.٩
بعدها بر اثر گذشت زمان و تحوّلات و تطوّرات تاريخي و پيشرفت زبان و ادب فارسي سوگند نيز از صورت ساده واوليه خود به در آمد و راه دگرگوني و ترقّي پيمود و به صور و انواع گوناگون نمودار گشت.١٠
به هر حال جداي از پيشينه قسم و انواعي كه در آن ياد شد، اكنون قسم و سوگند مفهومي مشخص دارد و يك عمل گفتاري است كه البته گاه ممكن است با اموري همچون بالا بردن دست يا نهادن آن به مورد قسم همراه باشد و در بخشي كه پيش رو داريد به شناسايي آن خواهيم پرداخت.
۲-سوگند به «اللّه» به عنوان مقدسترين موجود رواج داشته است و اين نشان ميدهد كه پذيرش خداي يكتا در سرآغاز دفتر زندگي انسان ثبت بود؛ از اين رو الههها و امور مقدس ديگر پديده دومي بودند كه پا به عرصه زندگي بشر نهادند و سوگند به آنها نيز به ميان آمد.
*ماهيت سوگند
اين نكته روشن است كه سوگند يكي از شيوههاي تأكيد و استوارسازي سخن است، همانگونه كه از ديد دستور زباني به اين بعد آن نگريسته ميشود. بدرالدين زركشي در مفصلترين نوع از كتاب البرهان في علوم القرآن كه «اساليب القرآن و فنونه البليغة» نام دارد، يكي از اسلوبهاي تأكيد را سوگند ياد ميكند و در آغاز آن مينويسد:
«سوگند در نزد نحويان جملهاي است كه با آن خبر مورد تأكيد قرار ميگيرد. حتي آنها گفتار خداوند متعال: «و اللّه يشهد إنّ المنافقين لكاذبون»(منافقون/ ۱) را سوگندشمردهاند؛ گرچه در آن اِخبار از گواهي دادن خداوند بر كذب منافقان است؛ امّا چون براي تأكيد خبر آمده، قسم ناميده شده است»۱۱
اين بيان كه در بسياري ديگر از كتابها آمده است، نميتواند بازگوكننده ماهيت و مفهوم سوگند باشد. تنها تعريفي به ويژگي و فايده آن است كه تأكيد باشد و در نزد نحويان ملاك و معيار تشخيص سوگند قرار گرفته است.
سخن در اين است كه سوگند چه عملي انجام ميدهد و چه فرايندي در آن رخ ميدهد كه موجب تأكيد كلام ميشود و همچنان كه اموري مانند: عهد و پيمان، شهادت و گواهي دادن، و نذر هر كدام داراي ماهيت و وجه تمايزي هستند كه آنان را از يكديگر جدا ميكند، حقيقت سوگند چيست و وجه تمايز آن با ديگر امور كدام است؟
اين مسأله را علامه طباطبائي بخوبي تشريح كرده، در اين باره مينويسد:
«سوگند آن است كه خبر يا انشا را به چيزي كه داراي شرافت و آبروست به جهت ارج و اعتباري كه دارد پيوند داده، مقيد كنيم، به گونهاي كه اگر خبر درست نباشد و در انشا، امر يا نهي امتثال نشود، كرامت و شرافت آن چيز لطمه بخورد و باطل شود؛
برای دیدن لینک ها باید ثبت نام کنید
وقتي ميگوييم: به جان خودم سوگند كه زيد ايستاده است، صدق اين سخن را به شرافت زندگي و عمر خود پيوند دادهايم، به طوري كه اگر خبر ما دروغ باشد، عمر ما فاقد شرافت و ارزش شده است. همچنين وقتي به شخصي بگوييم: به جان خودم سوگندت ميدهم كه اين كار را براي من انجام ده، خواهش خود را به شرافت زندگي خود گره زدهايم، به گونهاي كه اگر آن شخص اين كار را انجام ندهد، شرافت زندگي و ارزش عمر ما را ناديده انگاشته است.»۱۲
علامه پس از ذكر اين مطلب دو نكته را نتيجه ميگيرد:
۱ـ سوگند بالاترين درجه تأكيد در سخن است.
۲آن چيزي كه به آن سوگند ياد ميشود، بايد ارجمندتر و شريفتر از آن چيزي باشد كه به خاطر آن سوگند ياد ميشود؛ زيرا معني ندارد كه كلام با چيزي تأكيد شود كه شرافت و ارزشش پايينتر از آن است.
در برخي از كتب علوم قرآن در تعريف قسم اينگونه آمده است:
«و عرّفه العلماء: بانّه ربط النفس بالامتناع عن شيء او الاقدام عليه بمعني معظم عند الحالف حقيقة او اعتقادا.»۱۳
قسم آنگونه كه عالمان آن را شناساندهاند، به معناي ايجاد رابطه ميان خودداري كردن نفس از چيزي يا اقدام بر آن است با امري كه در نزد سوگند يادكننده بزرگ است؛ خواه در واقع آن امر عظمت داشته باشد يا به اعتقاد وي چنين باشد.
اين تعريف گرچه از جهتي شبيه تعريف علاّمه است، امّا جامعيّت آن تعريف را ندارد، چرا كه تنها شامل عقد يمين ميشود كه در آن براي انجام يا عدم ارتكاب امري در آينده سوگند ياد ميشود و سوگند بر وقوع يا عدم وقوع كاري در گذشته را دربرنميگيرد. يمين بنا بر مفهوم ياد
برای دیدن لینک ها باید ثبت نام کنید
شبيه نذر و عهد است و در فقه اسلامي در رديف آن دو ياد ميشود و در هر سه مورد مكلّف به واسطه يكي از آنها انجام يا پرهيز از كاري را بر خود لازم ميكند. عهد ميثاقي است كه انسان با خداي خود ميبندد كه التزام به فعلي داشته باشد و صورتش اين است كه: «عاهدتُ اللّه يا عليّ عهد اللّه.» و نذر آن است كه انسان در صورت حاصل شدن چيزي در آينده، كار نيكي را بر خود واجب ميكند، بدينگونه كه ميگويد: «ان كان كذا فللّهِ عليّ كذا».
گاه در برخي اخبار يمين بر نذر نيز اطلاق شده است. از اين رو شهيد اول يمين و عهد را از توابع نذر ميشمرد.١٤ اما در عين حال يمين، نذر و عهد سه مفهوم جداي از هم هستند كه گرچه در هر سه عزم و تصميم بر انجام يا ترك چيزي است، اما در سوگند اين عزم را به شيء محترم و داراي شرافتي پيوند ميدهد و در عهد، پيماني ميان او و خداست و در نذر انجام آن را معلّق بر حصول امري ديگر ميكند و به خاطر رسيدن به هدف معيني ملتزم به انجام يا ترك كاري ميشود.
ساختار سوگند
سوگند از دو جمله تشكيل ميشود كه اين دو با همديگر تركيب و همانند يك جمله شدهاند و مكمّل يكديگرند: جمله قسم و جمله جواب قسم. در اين ميان مقصود اصلي جمله جواب است كه جمله قسم براي تأكيد آن آمده است؛ به عنوان نمونه در آيات كريمه «يس. و القرآن الحكيم. إنّك لمن المرسلين. علي صراط مستقيم»۱٥(يس/ ١-٤)«و القرآن الحكيم» جمله قسم و «انّك لمن المرسلين علي صراط مستقيم» جمله جواب قسم است. همينطور در آيه كريمه «لعمرك إنّهم لفي سكرتهم يعمهون»١۶(حجر/ ۷۲)، «لعمرك» قسم و «انّهم لفي سكرتهم يعمهون» جواب آن است.
جمله قسم گاه فعليّه است كه در اين صورت در آن سه عنصر وجود دارد: فعل قسم، مقسم به (چيزي كه به آن سوگند ياد ميشود) و حرفي كه معناي قسم را به مقسمبه پيوند ميدهد؛ همانند نمونه نخست كه «القرآن الحكيم» مقسمٌبه، «و» ادات قسم و فعل قسم كه «اُقسم» باشد نيز محذوف است.
جمله قسم اسمي همانند «لعمرك» مركب از مبتدا و خبر است كه خبر آن هميشه محذوف است و اينگونه بوده است: «لعمرك قسمي». در اين مورد مبتدا نقش مقسم به را دارد.
در زبان عربي در سوگند از چهار ماده: قسم، حلف، ايلاء و يمين استفاده ميشود و باء، واو، تاء و لام ادوات و حروف سوگند هستند.
جمله جواب قسم نيز از نظر دستور زباني داراي ويژگيهايي است كه تفصيل آن در آينده خواهد آمد. همچنين درباره عناصر ياد شده در جمله قسم و نيز اموري كه شبه سوگند نام دارند و جانشين آن ميشوند
.
انواع سوگندهاي قرآني
سوگند با توجه به عناصر و ويژگيهاي حاكم بر آن گونههاي چندي دارد و از اين نظر سوگندهاي قرآني داراي انواع گوناگوني است:
الف ـ سوگندهاي ياد شده در قرآن مجيد به اعتبار كسي كه از او سوگند صادر شده چند دسته است كه در يك تقسيم كلي به دو بخش سوگندهاي الهي و سوگندهاي غير الهي قابل تقسيم است. سوگندهاي غير الهي كه از غير خداوند صادر شده است، شامل سوگندهاي انبياء، سوگندهاي ابليس و سوگندهاي كافران و منافقان ميشود. سوگندهاي الهي قرآن كه در آن خود خداوند متعال قسم ياد ميكند داراي كميّت بيشتري است و از اهميت بالاتري نيز برخوردار است و تكيه اصلي بحث قسم متوجّه آنهاست؛ از اين رو در آثار نگاشته شده در بازه سوگند به طور معمول به سوگندهاي الهي پرداخته ميشود و ديگر سوگندها مورد توجه نگارندگان آنها نيست، بجز آثار اندكي كه به اين سوگندها اشاره كردهاند؛ همانند كتاب «القسم في اللغة و في القرآن» از محمدمختار سلامي. ما در آينده به خواست خدا ضمن تكيه بر سوگندهاي الهي به ديگر سوگندهاي قرآني نيز خواهيم پرداخت.
ب ـ آنچه به آن سوگند ياد شده است گاه خداوند يا يكي از نامها و صفات اوست؛ همانند: «فو ربّك لنسألنّهم أجمعين»١۷(حجر/ ٩۲) و گاه پديدهها و آفريدههاي او همانند: فرشتگان، روز قيامت، شب و روز، آسمان، خورشيد و ماه و مانند آن كه در سورههاي: صافات، قيامت، ليل، شمس و ديگر سورههاي قرآن كريم آمده است. اين قسمها گاه مفرد است و به يك شيء سوگند ياد شده و گاه متعدد، و به چندين شيء سوگند ياد شده است.
ج ـ آنچه به خاطر آن سوگند ياد شده است نيز امور گوناگوني است؛ همانند: يگانگي خدا: «إنّ إلهكم لواحد»١٨(صافّات/ ٤)، حقانيت قرآن و پيامبر: «ما ضلّ صاحبكم و ما غوي. و ما ينطق عن الهوي. إن هو إلاّ وحي يوحي»۱٩(نجم/۲-٤)، تحقق وعدههاي الهي: «إنّما توعدون لواقع»۲۰(مرسلات/ ۷).
اين امور گاه از سخن حذف ميگردد؛ مانند سوگندهاي آغاز سوره ق و فجر كه جواب سوگند در كلام نيامده است.
د ـ گاه جمله قسم و جواب آن هر دو ذكر ميشود كه سوگند صريح يا مظهر نام دارد؛ مانند سوگندهاي آغاز سوره تين، عصر و بسياري ديگر، و گاه تنها به جواب اكتفا شده و خود سوگند از كلام حذف ميگردد كه سوگند مضمر نام دارد؛ مانند: «لتبلونّ في اموالكم و لتسمعنّ من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم و من الّذين أشركوا أذيً كثيرا»۲١(آل عمران/ ١٨۶)
در اينگونه موارد لام (مانند لام لتبلونّ) دلالت ميكند كه در اينجا قسمي در تقدير است و گاه ممكن است معني بر قسم محذوف دلالت كند.۲۲
ه•• ـ شماري از واژگان وجود دارد كه در ظاهر بيانگر سوگندي نيستند، اما آثار و ويژگيهاي سوگند را دارند؛ از اين رو به آنها شبه سوگند اطلاق ميشود؛ مانند: «و إذ أخذ اللّه ميثاق الذين أوتوا الكتاب لتبيّنُنَّه للنّاس و لاتكتمونه»(آل عمران/ ١٨۷)
و ـ از منظر فقهي سوگند اقسامي دارد؛ از جمله سوگند لغو، يمين غموس، يمين عقد و مانند آن كه كتاب «جواهر الكلام» در آغاز «كتاب أيمان» به آنها اشاره ميكند.۲۳
آنچه ياد شد و مواردي از اين دست گونههاي فراواني براي سوگند ايجاد ميكنند كه براي شناخت كامل سوگندهاي قرآن و ويژگيهاي آنها، لازم است مورد دقّت قرار گيرند. ما در آينده به خواست خدا به هر كدام در جاي خود خواهيم پرداخت. در بخشي كه پيش رو داريد تنها يكي از اين تقسيمات را كه جنبه مقدميت بر بحثهاي آينده دارد، با تفصيل اندكي اشاره ميكنيم.
* انشاء سوگند و اخبار از سوگند
الف ـ انشاء سوگند
سوگند در اصل از انشائيّات محسوب ميشود؛ يعني قضيهاي در خارج نيست كه قسم حكايتگر وقوع يا عدم وقوع آن باشد، بلكه گويندهاي كه سوگند ياد ميكند با اين عمل مضمون سوگند را ايجاد ميكند و درستي و استواري مطلبي را كه بر آن سوگند ياد ميكند به شرافت و ارزشمنديِ چيزي كه به آن سوگند ميخورد، پيوند ميدهد.
بنابراين گرچه ممكن است متعلق قسم و مطلبي كه گوينده بر آن سوگند ياد ميكند متّصف به دروغ و نااستواري شود، امّا نفس سوگند وي امري است كه به وجود آمده و قابل تعلّق به صدق و كذب نيست.
سوگند در عين انشائي بودن با توجه به متعلقش دو گونه ميشود: يمين اخباري و يمين انشائي.۲٤در يمين اخباري قسم بر حادث شدن و وقوع امري در گذشته، حال و يا آينده است كه سوگندخورنده براي تأكيد بر آن سوگند ميخورد؛ اما در يمين انشائي قسم به انجام فعلي در آينده تعلق ميگيرد كه سوگندخورنده به آن ملتزم ميشود.