بـه

  1. S

    شعر و ادبیات مستانه

    این تن بـه هواخـواهی تو سینه سپـر کرد تا ماه رخت دید به جان قصد خطـر کرد آن یار پریـوش کـه بـر آفـاق نظـر داشـت دنـیـــای م‍ـــرا با نــگـه اش زیــر و زبـر کـرد در مکتب مسـتان بـه جـز عشـق نـدیــدم دیـوانـه ، دلی کـز شـــرر عشـق حـذر کـرد زان باده که ازچشم خمارش به جهان داد مسـتانـه بـه...
عقب
بالا