در قصص و تواریخ آورده اند که وقتی جبرئیل علیه السلام به نزد سلیمان پیامبر آمد ، قدحی آب حیات آورد و گفت: آفریدگار تعالی به تو این اختیار را داد که یا از این جام آب حیات بخوری و تا قیامت زندگانی یابی و یا اینکه آن را رد کنی .
حضرت سلیمان در خصوص این موضوع با جن و انس و حیوانات مشورت کرد. همگی...
لپ تاپ را روشن کردم. گرمای لپ تاپ پاهایم راگرم می کرد. دریک صبح سرد این گرما ازیک لیوان قهوه ی تلخ با شکلات داغ برایم بهتربود. یک روز مثل روزهای دیگر بازهم تکلیف وکپ زدن بهانه آوردن دلیل های بی خودی آوردن وازاین دست.گاهی آن قدر بهانه می آوردم که خودم حاضرنبودم به حرف هایم گوش بدهم. بقیه روزهم که...
سلام
۱۷ سالم بود . تا این سن جرات حرف زدن و هم صحبت شدن با هیچ دختری رو نداشتم ، بحث ترس از اونا نبود بحث خجالت کشیدن و یه جورایی معذب بودن بود . تو مهمونی هایی که دخترا بودن کلا یا سرم پایین بود یا اصلا نمیرفتم . کلا بگم تا ۱۷ سالگی دختر ندیده بودم . و اصلا نه همبازیشون شده بودم و نه از روحیات...
هوا سرد بود،سوزناک و بیرحم.اما صورت محسن خیس عرق.عرق ترس،عرق شرم.در ماشین رو باز کرد و پیاده شد.پیر مرد افتاده بود روی آسفالت کف جاده.محسن هنوز باورش نشده بود که با صدوده کیلومتر سرعت زده به یه پیر مرد... .خیلی دستپاچه بود.قطره های باران هم خیسی صورت ناشی از عرقش رو،دو چندان کرده بود.سراسیمه...
عمه جان آن بالا نشسته بود و با لبخند ملیحی که حس واقعی اش را مشخص نمی کرد ، به مهمان ها خوش آمد، درآمد می گفت .
برای مهمانی شعبده باز دعوت کرده بود و بیست و هفت نفر از دوستانش را . دوستانی که من هیچ کدام را ندیده بودم و اسمشان را نشنیده بودم و همه یشان از من بزرگ تر بودند و تقریبا هم سن و سال...
سلام . ممنونم بخاطر ساخت این وبلاگ.واقعا ازت ممنونم مهسا جون.
شاید داستانم طولانی بشه ولی خوب میخوام از اولش تا تهش رو براتون بگم. از سادگیم ، از بدبختیم .
من تنها دختر خونواده ای بودم که از اولش داغون بود.
یه برادر کوچیکتر از خودم داشتم. یه مامان زحمتکش که هر چقدر بخوام زحماتشو جبران کنم بازهم...
گل فروش
رفتم نشستم کنارش گفتم: برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی؟
گفت: بفروشم کـه چی؟
تا دیروز می فروختم کـه با پولش آبجی مو ببرم پزشک دیشب حالش بد شد و مرد
با گریه گفت: تـو می خواستی گل بخری؟
گفتم: بخرم کـه چی؟
تا دیروز می خریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم…!
اشکاشو کـه پاک کرد،...
پیش کش به دوستان.
========================
به جز از علی نباشد به جهان گرهگشایی / طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن / به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم / سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
بشناختم خدا را چو شناختم علی...
واسه بازی پرسپولیس و فولاد رفته بودم استادیوم ، اخرای بازی بود که یکی از دوربینهای صدا سیما زوم کرده بود روی من بیچاره و داشت زنده ، تصویرم رو پخش میکرد!!
من از خدا بیخبر هم انگشتم رو تا ته کرده بودم تو دماغم و 360 درجه میچرخوندم ... بعد انگشتم رو در اوردم و مالیدم به لباس نفر کناریم!!
بعد از...
در غدیر خم، ولایت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشید غدیر
شد امام و مقتدای ما امیر
?عید سعید غدیر خم، عید ولایت، بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد.