ابوالفتح خان آشنای ما یک خانه به هشتاد و پنج هزار تومان خریده بود. البته امروز دیگر خانه هشتاد و پنج هزار تومانی چیزی نیست که قابل صحبت باشد ولی دوستان و بستگان او این حرفها را نمی فهمیدند و «سور» می خواستند …
ابوالفتح خان سور به معنی واقعی نداد ولی یک روز ده پانزده نفر از آشنایان نسبی و سببی...
عمه جان آن بالا نشسته بود و با لبخند ملیحی که حس واقعی اش را مشخص نمی کرد ، به مهمان ها خوش آمد، درآمد می گفت .
برای مهمانی شعبده باز دعوت کرده بود و بیست و هفت نفر از دوستانش را . دوستانی که من هیچ کدام را ندیده بودم و اسمشان را نشنیده بودم و همه یشان از من بزرگ تر بودند و تقریبا هم سن و سال...