نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد...
در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود
گفتند که شیطان لعین را سر و سری
با قاری قرآن و دعا نیست ولی بود
گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزد
هم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود
گفتند و شنیدیم و با تجربه دیدیم
هر آنچه که گفتند روا نیست ولی بود
گفتند که بیرنگ به آیینه نزن سنگ...