جلگه ها را برده ای در دامن ات جا داده ای
وسعت دریاست در پیــراهن ات جــا داده ای
چشم و ابـرو و لب و گیسو و آغوش و دهـان
هرکسی را گوشه ای از میهن ات جا داده ای
عطــر لیمـــوهای لبنان ، طعم خرمای عـراق
مـــــرزها را ماهــرانه در تن ات جـــا داده ای
پیکــرت را رگ به رگ گشتم ولـی گم تر شدم
رگ به رگ سردرگمی تا معدن ات جا داده ای
خون جگرکردن مرام ات بوده نه خون ریختن
دوست ات رادر کنـــار دشمن ات جــا داده ای
میـــــــروی بـــالای بالا سربلنــــدت می کـــند
ریسمــــــانی راکه دورگـــردن ات جا داده ای
وسعت دریاست در پیــراهن ات جــا داده ای
چشم و ابـرو و لب و گیسو و آغوش و دهـان
هرکسی را گوشه ای از میهن ات جا داده ای
عطــر لیمـــوهای لبنان ، طعم خرمای عـراق
مـــــرزها را ماهــرانه در تن ات جـــا داده ای
پیکــرت را رگ به رگ گشتم ولـی گم تر شدم
رگ به رگ سردرگمی تا معدن ات جا داده ای
خون جگرکردن مرام ات بوده نه خون ریختن
دوست ات رادر کنـــار دشمن ات جــا داده ای
میـــــــروی بـــالای بالا سربلنــــدت می کـــند
ریسمــــــانی راکه دورگـــردن ات جا داده ای